tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image عشق مـــــادری

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با


 

عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم

تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..

صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته

یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..


موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدها
برچسب‌ها: داستان عشق مادریداستان عشق مادرداستان زیبای عشق مادریداستانی از عشق مادری

تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391 | 1:13 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.